نام تحقیق:عقل و دین
پژوهشگر: رنجبر
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
سپاس خداى را که رداى عقل را بر قامت رساى انسان برافراشت و با عنصر عقل و نور وحى، او را بر سایر کاینات برترى داد. مسئله ى عقل و دین، عقل و وحى، نقل و عقل، عقل و ایمان و خرد و شریعت، از کهن ترین و پرسابقه ترین موضوعات کلامى است که تاریخ بر سابقه ى دیرین آن گواهى مى دهد. در چالش هاى بین فیلسوفان و متکلمان، حکیمان و عارفان و اهل حدیث و متکلمان و نزاع اشراقیان و مشائیان در تاریخ دین پژوهى مسیحیت و اسلام و نیز در دوران ترجمه ى آثار فلسفى یونان به زبان عربى شاهد بوده ایم که ریشه ى تمام مسائل کلامى به مسئله ى عقل و دین باز مى گردد.
چکیده:
بعضی را عقیده بر آن است که وجود عقل اساساً نیازی به وحی ونبوت و راهنمایی انبیاست.
همه انجه باعث سعادت بشریت شده است،در حیطه ی درک عقل به تنهایی برای رساندن انسان به کمال نهایی کافر است .ملحدان و براهمه از این گروهند.عده ای درست در مقابل این گروه،معتقدن که عقل بشر کجا ،درک معارف بلند - دین کجا ،همه ی ان چه ،مایه ی سعادت بشر است باید از طریق وحی و رسالت به بشر عرضه شود.و عقل حتی از فهم شریعت نیز عاجز است و انسانها برای طی کمال،تنها باید به ظواهر و سنت قرآنی عمل کنند.گروه سومی نیز بودند که هم به وحی معتقدن و هم به عقل لکن می گویند:دستورات ـشرع شریعت تا جایی صحیح و مورد قبول هستند که با عقل بشر منطبق بوده و و عقل مشوب به اوهام و آلوده به هوا و هوس آن را درک کند. و در ژایان گروه چهارم برای عقل و ادراکات آن ارزش والایی قائلن.
تاریخچه ی مسئله ی عقل و دین:
مسئله ی عقل ودین یا عقل و وحی رادر غرب و جوامع اسلامی باید جداگانه برسی کرد پیشینه های تاریخی تربط این دو مسئله راشناخت.
عقل در لغت:
عقل در لغت به معنای حبس و ضبط و منع و امساک است.وقتی در مورد انسان به کار می رود به معنای کسی است که هوای نفس خویش را حبس کرده است.به انسانی که زبان خود را محفوظ نگه دارد،گفته می شود که زبان خود را عقال کرده است.عقل به معنای تدبر ،حسن فهم،ادراک و انزجار نیز شده است.عقل در معنای لغوی ،همان عقال کردن و بستن هوای نفس است تا انسان به تمییز حق از باطل و فهم صحیح نایل اید.
عقل دراصطلاح حکیمان و متکلمان:
عقل در اصطلاح حکیمان و متکلمان از معانی مختلفی برخوردار است به برخی اشاره می کنم:
1.عقل غریزی:عقل به این معنا ،فصل ممیز انسان از حیوان ووسیله ی کسب علوم نظری است و همه ی انسان ها نسبت به ان ها از سهم یکسانی برخوردار هستند.
2.عقل نظری:عقل در مقابل عقل عملی،قوه ای است از قوای ادراکی نفس که هست ها و حقایقی مربوط به افعال آدمی نیستند،درک میکند.
3.عقل عملی:قوه ای از قوای نفس آدمی که باید ها و حقایقی را مربوط به افعال آدامی است،درک میکند و...
چیستی دین : مراد ما از دین ،مجموعه ی آموزه هایی است که از ناحیه ی خداوند متعال به وسیله ی وحی به پیامبران جهت هدایت انسان ها نازل شده است.که این آموزه ها به دو دسته ی اخباری انشایی تقسیم می شوند؛آموزه هی اخباری از حقایق حاکی از هست ها و نیست ها ،و آموز های انشایی از حقایق مشتمل بر باید ها و نباید ها تشکیل شده است.
مسئله ی عقل و وحی در غرب:
فیلسوفان قرون وسطا در رابطه عقل و وحی بر این عقیده اند که وحی ازعقل،مطالبه ی ایمان میکندو هر لحظه عقل مورد خطاب وحی قرار میگیرد .عقل و وحی،دو رویه ی یک واقعیت اند.عقل و اصول آن ،همگی مخلوق خداست.
بر این اساس ،بین عقل و وحی تعارضی روی نمی دهد.
مسئله ی عقل وحی در فرهنگ اسلامی: در تعالیم اسلامی به ویژه در قرآن و روایات پیشوایان دین،اهمیت و منزلت عقل آشکار است.در دین اسلام ،تعقل مبنای ایمان قرار گرفته وقرآن،همواره انسان را به تفکر و تدبر و پرهیز از تقلید کور کورکورانه فرا میخاند و پلیدی را از آن غیر اهل تعقل میداند. عقل در روایات ،محبوب ترین مخلوق نزد خداوند و معیار پاداش و کیفر آدمیان و رسول باطن معرفی شده است رویکردهای مختلفی از متفکران اسلامی در این زمینه سخن ها دارند و رویکرد ها و گرایش های متفاوتی را عرضه کرده اند.
در این که عقل در دین جای دارد ،شک وتردیدی وجود ندارد؛مهم تشخیص و تبیین جایگاه عقل است؛زیرا تمام متدیان تلاش می کنند تا در تعلیم نظام دینی از عقل بهره برند و با فهمیدن متعلق ایمان آورند.اما،آیا میتوان با عنصر عقل به اعتبار سازی نظام اعتقادات دینی دست یافت؟برای پاسخ به این سوال ، چهار رویکرد متفاوت مطرح شده است:
1.عقل گرایی حداکثری:به نظر می رسد این رویکرد گرفتار حداقل دو نقد است:نقد اول این است که بسیاری از انسان ها به جهت مشکلات وگرفتاری ها ی زندگی،توا ن و فرصت تحصیل عقل گرایی حداکثری را ندارند ؛زیرا تحصیل علوم عقلی برای افراد پر مشغله و دارای استعداد های مختلف میسر نیست و با فقدان عقلانیت حداکثری نمی توان ایمان دین داران را نادیده گرفت.
2.عقل گرایی انتقادی:این رویکرد نه عقلانیت رامیژزیرد و نه ایمان راگرایی افراطی را؛یعنی هم به امکان نقدو ارزیابی عقلانی نظام های دینی را دارد و و هم صحت یک نظام دینی را به صورت قاطعانه و همگانی عرضه میکند. بر اساس این رویکرد ،باید تمام تلاش خودرا درشناخت براهین مؤید نظام های دینی به کار گیریم و ان گاه براهین را در نظام های رقیب مقایسه کنیم و تمام انتقادها را مورد پژوهش قرار دهیم.
3.عقل گرایی اعتدالی: این عقل گرایی متآثر از معرفت شناسی کانت و علم گرایی پوپر شده است که با دو مکتب ،این مدل عقل گرایی نیز آسیب میپذیرد؛ عقلانیت اعتدالی دو تئوری مشخص در قلمرو تئوری های صدق و تئوری های توجیه میپذیرد .از میان تئوری هی صدق عبارتنند از :تئوری انسجام ،تئوری پراگماتیسم و...تنها تئوری مطایقت را صحیح میداند ؛یعنی حق و صدق را به معنیای مطابقت با واقع نفس الامر می داند.و اما از میان تئوری های توجیه ،یعنی مبنا گرایی تعقلی ،مبنا گرایی تجربی و... مبنا گرایی تعقلی را می پذیرد.
چالش ها ی عقل و فلسفه:
1.آیا عقل و فلسفه می تواند اعتقادات دینی را توضیح دهند؟
بررسی تمام دعاوی و فیلسوفان تبیین و تحلیل آنها کار دشواری است .ولی به اعتقاد بسیاری از مسیحیان ،این کوشش ها نسبت به باور های خرد ستیز مسیحییت مانند تجسد و فدیه،ناکام بوده است.برخی از نویسندگان خواسته اند مفاهیمی مانند اجابت دعای انسان صادق،یا وحی الهی و معجزه ی پیامبران را نیز در جرگه ی امور عقل ستیز،قرار دهند؛که البته ناتمام است؛زیرا بهترین اجابت دعای صادق ،تحقق آرامش روحی است.
2.آیا وجود شرور در جهان ،وجود را نفی میکند؟
پاسخ این پرسش،یک سیر منطقی زیل را میطلبد:
1. یک تقسیم بندی کلی –به شرور ارادی یا اخلاقی و شرور غیر ارادی یا طبیعی منشعب می شوند؛شرور اخلاقی عبارتنند از خصایص و افعال ناپسند اخلاقی که از انسان سر میزند؛مانند ریا ،حسدو...
2.شبهه ی شرور در نظام اعتقادی با چند مسئله ی مهم کلامی برخوردار است:نخست،با مسئله ی توحید ئ طرح یزدان و اهرمن از سوی ثنوی گرایان؛دوم،مسئله ی عدل الهی ؛و سوم،مسئله ی وجود خداوند؛
3.برخی صرف وجود شر را با وجود خداوند ناسازگار ندانسته اند کثرت شر در عالم را با خدای عالم و قادر و خیر خواه محض منافی دانسته اند.و بی شک تعداد شرور در عالم طبیعت نسبت به خیرات اندک است.
3.آیا معجزه با عقلانیت سازگار است؟
برخی معجزه را از امور خرد ستیز دانسته اند؛در حالی که معجزه نوعی تصرف الهی است.معجزات افعال مستقیم خداوند هستند که گرچه ناقض قوانین طبیعی ان ؛ولی ناقض قوانین فلسفی و علت و معلولی نیستند.
واقعه ی معجزه ار نظر فلسفی تبیین پذیر است؛ولی از نظر قوانین طبیعی تبیین پذیر نیستند.د رنتیجه خداوند معجزات را نه به عنوان افعال مستقیم و بدون قوانین طبیعی بلکه به صورت افعال همراه با قوانین طبیعی ناشناخته صادر میکنند.
تعریف دیگری از دین:
مراد از دین ،مجموعه معارف قدسی است؛یعنی مجموعه ی گزاره هی ناظر به واقع و ناظر به عمل ،که حول محور قدسی شکل گرفته اند.در اینجا باید اضافه کنیم که مراد،مجموعه معارف دست اول است که معمولآ در متونی مقدس گرد آمده اند ،تا اینکه تفاسیر مختلف از این معارف را از تعریف دین خارج کنیم.اگر همین تعریف را بر دین اسلام تطبیق کنیم،دین اسلام عبارت میشوداز"مجموعه یمعارف ی که در نسبت با خداوند تدوین شده است و در متن مقذس قرآن و سنت گرد آمده است".
کارکرد های عقل:
عقل نیروی دراکه آدمی استکه به کارز فهم می آید و هم استدلال گر است. همچنین،عقل نیروی نقاد نیز هست.شهود حقایق عقلانی،مانند بدیهیات اولیه و اصول ریاضیات و منطق نیز از کارکرد های عقل است.عقل کارکرد های متفاوتی دارد.درباره ی ارتباط عقل و دین ،شش نقش متفاوت برای غقل قابل تصور است ؛یعنی نقش عقل را در شش مقام می توان در نظر گرفت:1)در مقام فهم معنای گزاره های دینی؛2)در مقام استنباط گزاره های دینی از متون مقدس؛3)در مقام انتظام بخشیدن به آن ها ؛4)در مقام تعلیم گزاره هی دینی5)در مقام دفاع از آنها
دیدگاه ملاصدرا درباره عقل:
معناى اول:
معناى اول عبارت است از «غریزهاى که انسان به وسیله آن از حیوانات امتیاز مىیابد و آماده پذیرش دانشهاى نظرى و اندیشیدن در صنعتهاى فکرى مىشود و کودن و هوشمند در آن یکسان هستند. حکما این معناى عقل را در کتاب برهان مورد استفاده قرار مىدهند و مقصودشان از آن، نیرویى است که نفس به وسیله آن بدون قیاس و فکر و به صورت فطرى به مقدمات بدیهى دست مىیابد و به علوم آغازین مىرسد.»
معناى دوم:
معناى دوم «اصطلاح متکلمان است که مىگویند: عقل این را اثبات و آن را نفى مىکند و مقصود ایشان، معانى ضرورى نزد همگان یا بیشتر مردم مىباشد؛ مانند این که عدد دو، دو برابر عدد یک است.»
بررسى شرح «کتاب العقل و الجهل» نشان مىدهد که ملا صدرا هیچ یک از روایات این کتاب را مصداق معناى اول و دوم نشمرده است.
معناى سوم:
معناى سوم، عقلى است که در کتب اخلاق به کار مىرود و مقصود از آن، بخشى از نفس است که به سبب مواظبت بر اعتقاد، به تدریج و در طول تجربه، حاصل مىشود و به وسیله آن به قضایایى دست مىیابیم که با آن، اعمالى که باید انجام یا ترک شود، استنباط مىگردد.
الف ـ ملا صدرا حدیث سوم را به معناى سوم عقل دانسته است.
متن حدیث:
«عن بعض أصحابنا رفعه إلى أبى عبدالله(ع) قال: قلت له: ما العقل؟ قال: «ما عُبِد به الرحمن و اکتُسِب به الجنان». قال: قلت: فالذى کان فى معاویة؟ فقال: تلک النَکْرأ، تلک الشَیْطَنة و هى شبیهة بالعقل و لیست بالعقل»
«شخصى از امام ششم(ع) پرسید: عقل چیست؟ فرمود: «چیزى است که به وسیله آن، خدا پرستش شود و بهشت به دست آید». آن شخص گوید: گفتم: پس آنچه معاویه داشت چه بود؟ فرمود: آن نیرنگ است. آن شیطنت است. آن نمایش عقل را دارد، ولى عقل نیست»
وى در این باره مىگوید:
ریشه معناى این حدیث، تعقل امور و قضایاى به کار گرفته شده در کتب اخلاق است که آنها مبادى آرا و دانشهایى هستند که ما مىتوانیم آنها را درک کنیم تا آنها را انجام داده؛ و یا از آنها دورى گزینیم. نسبت این قضایا با عقل به کار رفته در کتب اخلاق، مانند نسبت علوم ضرورى با عقل به کار رفته در کتاب برهان است.
پس این دو عقل، دو جزء نفس آدمى هستند، یکى جزئى انفعالى و علمى که از مبادى عالیه به وسیله علوم و معارفى که غایت آنها خودشان هستند، منفعل مىشوند (ایمان به خدا و روز قیامت) و دومى، جزئى فعلى و عملى که به سبب آرا و علومى که غایت آنها عمل به مقتضاى آنها مىباشد، یعنى انجام طاعات و پرهیز از معاصى و تخلّق به اخلاق حسنه و رهایى از اخلاق ناپسند، در طبقات زیرین اثر مىکند و این همان دین و شریعت است، پس هنگامى که این دو هدف حاصل شوند، تقرب به خدا و بریدن از غیر او حاصل خواهد شد.
وى در ادامه برداشت خود را تکرار مىکند:
وقتى این مقدمات و احکام بر تو روشن شد و این معانى و بخشها در ذهنت صورت یافت و جاى گرفت، خواهى دانست که به چه معناهایى بین عقل و بین بد اندیشى و شیطنت، خطا رخ مىدهد، واصل اشتباه از آنجا سرچشمه مىگیرد که هر دو در اندیشیدن و سرعت تعقل در امور و قضایایى که مبادى آرا و اعتقادات است، یعنى در آنچه که اگر خواهیم آنها را برگزینیم و یا رها نماییم، مشترکند، خواه درباره خیر و آینده باشد و یا درباره شر و حال، و آنچه از تعقلات و حرکات فکرى که تعلق به دنیا دارد، خالى از زیاده روى و کوتاهى و کجروى و آشفتگى و سرگشتگى و شتاب نیست، چون از افعال شیاطین و پیروان طاغوت است.
و اما آنچه از بندگان حقیقى خدا صادر مىشود و تعلق به امور دین و عرفان دارد، به صورت اطمینان و آرامش و استوارى و پایدارى خواهد بود.
پس این، برترین اخلاق نیکو، و آن، بدترین ملکات پست نفسانى است که «جربزه» نام دارد و بلاهت و کودنى از آن بهتر مىباشد، زیرا همانگونه که گفتهاند به رهایى و خلاص از زیرکى موذیانه نزدیکتر است.
بنابراین، تعریف امام(ع) از عقل (آنچه با آن خداوند پرستش گردیده و بهشت به دست آورده شود) به همین معناى سوم بوده، از جهتى مقابل شیطنت و از سوى دیگر در برابر کودنى خواهد بود.(38)
ب ـ ملا صدرا حدیث چهارم را حاوى معناى سوم یا چهارم عقل مىداند.
حدیث چهارم:
«الحسن بن جهم قال: سمعت الرضا(ع) یقول: صدیق کل امرء عقله و عدوه جهله»
«دوست هر آدمى، خرد اوست و دشمن او بىخردىاش»
به توضیح ملا صدرا درباره مقصود از عقل در این حدیث توجه کنید:
مقصود امام از این عقل، معناى سوم یا چهارم از معانى عقل که نزدیک به هماند مىباشد، زیرا مقصود از آن، غریزؤ مشترک انسانى و علوم ضرورى که مبادى نظریاتاند و آراى مشهور و عقل کلى هم که نخستین مخلوق است، نیست.
عقل از آن رو دوست انسان و جهل دشمن او گردیده که به واسطه عقل، انسان دوست را به دست مىآورد و به خیرات و نیکوییها راهنمایى مىشود، و به واسطه آن دشمنان را دفع مىنماید و از شرور و بدیها دورى مىگزیند و به اشاره آن طاعات و کارهاى نیک را انجام مىدهد و گناهان و کارهاى زشت را ترک مىکند و راه خشنودى خداوند و عبادت پروردگار را مىپوید.
و به واسطه جهل، تمامى این امور، عکس مىشود و اضداد آن به وجود مىآید، یعنى انسان با جهل براى خود دشمن مىتراشد، دوستانش از او مىگریزند، از راه خیر و نیکى به راه شر و بدى رفته، مرتکب گناه شده، از فرمان خدا سرپیچى مىکند.
معنایى براى دوست جز آنچه مبدأ و اصل این امور باشد و معنایى نیز براى دشمن جز آنچه مبدأ و اصل اضداد آن باشد نیست، خواه آن دوست و دشمن جوهر باشند و یا عرض، جسم باشند و یا غیر جسم، درون نفس انسان باشند و یا بیرون آن، چون تمامى خصوصیات این اشیا از حقیقت دوستى و دشمنى بیرون است، بلکه حقیقت دوست و دوستى و آنچه که دوستى به آن تحقق مىیابد و روح معناى آن، عبارت از چیزى است که انسان از آن بهرهمند شود و به آنچه خیر و سلامت است، راهنمایى گردد.
حقیقت دشمنى و روح معناى آن، چیزى است که انسان از آن زیان ببیند و از آن شر و بدى و شقاوت بروید و عقل و جهل نیز چنین است پس سزاوار خواهد بود که عقل، دوست انسان و جهل، دشمن او نامیده شود.
معناى چهارم:
معناى چهارم در نظر ملا صدرا «چیزى است که با وجود آن در انسانى، مردم مىگویند: او عاقل است، و بازگشت آن به خوب فهمیدن و سرعت ادراک در استنباط آنچه سزاوار بوده که برگزیده و یا اجتناب شود مىباشد، گرچه در زمینؤ غرضهاى دنیایى و هواى نفس باشد.» وى معناى چهارم را یکى از احتمالات عقلى مىداند که در حدیث چهارم به کار رفته است.(42) متن حدیث، ترجمه، برداشت ملا صدرا و نیز نقد و بررسى آن در قسمت ب معناى سوم گذشت.
حضرت رضا(ع) در این حدیث مىفرماید:
«دوست هر انسانى عقل او و دشمنش جهل اوست»
ملا صدرا بر آن است که مراد از عقل در این حدیث، معناى سوم یا چهارم است.
معناى پنجم:
معناى پنجم عقل مورد بحث در کتاب نفس است و داراى چهار مرتبه مىباشد: الف ـ عقل بالقوة؛ ب ـ عقل بالملکة؛ ج ـ عقل بالفعل؛ د ـ عقل مستفاد.
الف ـ ملا صدرا عقل مذکور در پایان حدیث یازدهم را به معناى پنجم دانسته است.
متن حدیث:
قال رسول اللّه(ص):
«ما قسم الله للعباد شیئاً افضل من العقل، فنوم العاقل افضل من سَهَر الجاهل و اقامة العاقل أفضل من شُخُوص الجاهل، و لا بعث الله نبیّاً و لا رسولاً متى یَستکمِل العقل و یکون عقله أفضل من جمیع عقول امته، و ما یُضمِر النبى(ص) فى نفسه أفضل من اجتهاد المجتهدین، و ما أدّى العبد فرائض الله حتى عقل عنه، ولا بلغ جمیع العابدین فى فضل عبادتهم ما بلغ العاقل، و العقلأ هم اولوا الالباب الذین قال الله تعالى: «ما یتذکّر الااُولوا الألباب»
«خدا به بندگانش چیزى بهتر از عقل نبخشیده است، زیرا خوابیدن عاقل از شب بیدارى جاهل و در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل (به سوى حج و جهاد) بهتر است، و خدا هیچ پیغمبر و رسولى را جز براى تکمیل عقل مبعوث نساخته (تا عقلش را کامل نکند مبعوث نسازد) و عقل او برتر از عقول تمام امتش خواهد بود، و آنچه پیغمبر در خاطر دارد، بر تلاش تلاشگران ترجیح دارد، و تا بندهاى واجبات را به عقل خود در نیابد آنها را انجام نداده است. همؤ عابدان در فضیلت به پاى عاقل نرسند. عقلا همان صاحبان خردند که خداوند درباره ایشان فرموده: تنها صاحبان خرد اندرز مىگیرند»
ملا صدرا در توضیح بخش پایانى حدیث مىگوید:
بیان پیغمبر(ص): «و عاقلان همان صاحبان خردند»، یعنى عقلى که در اینجا گفته مىشود آن عقلى که همگان فهم مىکنند نیست؛ یعنى هر کس را که داراى زیرکى و هوشیارى در کار دنیا باشد عاقل مىخوانند و نه آن غریزهاى که باآن، انسان از چهارپایان امتیاز مىیابد، و نه آن چیزى که در علم اخلاق از آن بحث مىشود، بلکه مراد از آن، مفهومى خواهد بود که از بیان الهى استفاده مىشود: «تنها صاحبان خرد، اندرز مىگیرند». پس، از این بیان دانسته مىشود که عاقلان، همان مخصوصان به اهل ذکر یعنى اهل علم و عرفاناند، چنانکه خداوند مىفرماید: «اگر نمىدانید از اهل ذکر سوءال کنید» (نحل:43)، و آنان همان استواران در علماند، چنانکه خداوند مىفرماید: «و استواران در علم گویند: به آن ایمان داریم؛ همه از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان اندرز نگیرند» (آل عمران: 7)، و آنان حکیمان الهىاند، چنانکه مىفرماید: « حکمت را به هر که خواهد دهد و به هر که حکمت داده شود خوبى فراوان اعطا شده و جز خردمندان اندرز نگیرند». (بقره: 269). و این جز داناى حکیم و فرزانه استوار در علم و کامل در حکمت و ایمان نیست، پس عقلى که در اوست آخرین عقلى که در معرفت نفس بیان شده خواهد بود. خداوند به حقایق داناست و بس.
ب ـ ملا صدرا حدیث دوازدهم را بیانگر حقیقت «مرتبه چهارم از عقول چهارگانه مطرح شده در علم النفس» یعنى «عقل مستفاد» مىداند. این عقل، پنجمین عقلى است که در بیان ملا صدرا گذشت.
امام موسى کاظم(ع) در این حدیث، صاحبان عقل را هدایت یافتگان شمرده و در عالىترین بخش حدیث، از عقل به عنوان همتراز رسولان و رسول باطنى یاد کرده و کسانى را که تعقل نمىکنند مورد نکوهش قرار داده است.
وى در ابتداى شرح این حدیث مىگوید:
این حدیث، اشتمال بر بیان حقیقت عقل به همان معنایى که گفته شد، دارد، یعنى مرتبه چهارم از عقلهاى چهارگانه که در علم نفس بیان شده و بزرگترین صفات و خواص و ستایش خداوند و معارف بلند قرآنى و اهداف شریف الهى را در بر دارد که همانند آن در بسیارى از کتب عرفا یافت نمىشود و شبیه آن نیز در نتایج نظریات دانشمندان صاحب نظر نکته سنج دیده نشده، جز آنکه از یکى از ائمّه اطهار نقل شده باشد و یا از جهت سند از طریق آنان (شیعه) و یا از طریق عامه (اهل سنت) به رسول اکرم(ص) برسد.
نظر ملا صدرا درباره تعریف چهارمین مرتبه از مراتب عقل مورد نظر در کتاب نفس (عقل مستفاد) این است:
چهارم (عقل مستفاد) مرتبهاى از این ذات است که هر گاه خواهد، این معقولات مفصل را تعقل نموده، بدون آنکه نیاز به جدا ساختن و تجرید و رنج به دست آوردن دوباره داشته باشد آن را حاضر مىنماید؛ چرا چنین نباشد، در حالى که پیش از این از آنها متأثّر (اثرپذیر) شده و (از مادّه) جدا نموده و اندوخته است، بلکه چون او را ملکه اتّصال به عقل فعال حاصل شده، وقتى به عقل فعال مىنگرد آنها را حاضر مىیابد، چون (عقل مستفاد) مادام که تعلق و تدبیرش به این عالم باقى است، پیوسته مستغرق شهود حق تعالى و اتصال به او و آنچه که در پى آن است از بخشنده صورتها ـ به فرمان او ـ و به فعلیت رساننده معقولات به نیروى او که آسمان و زمین را نگاه داشته است نمىباشد و بهره او در این عالم، نوعى از ملکه اتصال است.
معناى ششم:
الف ـ ملا صدرا حدیث اول را به معناى ششم از معانى عقل دانسته است.
متن حدیث:
عن أبى جعفر(ع) قال:
«لمّا خلق الله العقل استَنْطَقَه ثم قال له: أقبِل فأقبَل ثم قال له: أدبر فأدبر، ثم قال: و عزتى و جلالى ما خلقت خلقا هو أحب الى منک و لا أکملتک الا فیمن احب، أما انى إیاک امر و إیاک أنهى و إیاک اعاقب و إیاک اُثیب»
امام باقر(ع) فرماید:
«چون خدا عقل را آفرید، از او باز پرسى کرده، به او گفت: پیش آى، پیش آمد، گفت: باز گرد، بازگشت، فرمود: به عزت و جلالم سوگند، مخلوقى که از تو نزد من محبوبتر باشد نیافریدم و تو را تنها به کسانى که دوستشان دارم بهطور کامل دادم. همانا امر و نهى، کیفر و پاداشم متوجه توست»
ایشان در شرح حدیث مىفرماید:
إن هذا العقل، أوّل المخلوقات و أقرب المجعولات الى الحقّ الأوّل و أعظمها و أتمّها و ثانى الموجودات فى الموجودیّة؛
این عقل، نخستین آفریده و نزدیکترین مخلوق به خداوند و بزرگترین و کاملترین آنها و دومین موجود است.
ب ـ ملا صدرا حدیث چهاردهم را نیز به معناى ششم از معانى عقل دانسته است.
حضرت صادق(ع) در این حدیث مىفرماید:
«خداى عزوجل عقل را از نور خویش و از طرف راست عرش آفرید و آن، مخلوق اول از روحانیین است؛ پس به او فرمود: پس رو، او پس رفت؛ سپس فرمود: پیش آى، پیش آمد... »
مشکلات عقل گرایی حداکثری:
1.اولین مشکل عقل گرایی حداکثری آن است که خود ستیز است?
2.مشکل دیگر این است که هیچ قضیه ای را نمیتوان یافت که بتواندپاسخگو براورده کننده ی مقتضای معیار مذکور باشد. بدیهیترین بدیهیات نیز از جانب کسانی مورد تردید قرار گرفته است.
3.مشکل دیگری که موضع عقل گرایی حداکثری را با بن بست مواجه میکند ،این است که آنها باید تا پایان تاریخ در انتظار بمانند تا همه ی انسانها بیایندو درباره ی مسئله ای اظهار نظر بکنند ،آنگاه معلوم شود که آیا آن مسئله برای برای همه ی انسانه در همه ی زمانها و مکانها قانع کننده بوده است یا خیر!
زیرا این شرایط تاْمین نمی شود مگر آنکه انسانها یی که در آینده به دنیا می آیند نسبت به ادله ی آن مسئله قانع شده باشند.
کلید واژها:
عقل،دین،عقل گرای حداثری،عقل گرایی انتقادی،عقل گرایی اعتدالی،جهل
"پایان"
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |